بیایید به دنبال بیدارى و بیداران به حرکت آییم، مسئولیت ما زیاد و وقت بسیار کم است، از راه باز نمانیم که بازماندگان از تمام حیوانات بدتر و ارزششان کمتر است!
سالک راه حق شوید و دست به دامن مرد راه بزنید و از خداوند مهربان توفیق همه جانبه بخواهید که حضرت او محال است، گداى سالک را از درگاه براند و خواهنده خالص را از حریم حرمش طرد نماید.
شما سلوک در راه دوست را با اداى واجبات عبادى و اخلاقى و روحى و نفسى و ترک تمام محرمات درونى و برونى آغاز کنید، آن گاه ببینید که چگونه توفیق رفیق راه مىشود و شما را به سر منزل مقصود مىرساند که عنایت و لطفش شامل آنان است که ترک همه کرده و رو به او آوردهاند.
تجلّى عنایت حق به وقت سلوک سالک
چون سالک به نقص و عیب خود واقف شود و با پیمودن راه دوست با کمک خضرِ راه که پیامبر یا امام یا عالم ربّانى است به رفع عیوب و نقایص بپردازد، عنایت رحمت حق، به صورت عشق به عبادت و ترک گناه و شوق کثیر نسبت به عمل تجلّى مىکند و این جلوه باطن و ظاهر انسان را روشن نموده، آدمى را به سوى مقام قرب و لقا و نقطه با عظمت وصال حرکت مىدهد.
صاحب «نفحة الروح» در این زمینه مىگوید:
بدان وفّقک اللّه توفیق اهل عنایته وأوقفک على سرّ هدایته «1» که سلوک طریق و وصول و حصول جز به توفیق و عنایت نیست و علامت عنایت و توفیق که رفیق سالک گردد، آن است که حقتعالى پیش از همه نفس سالک را انتباه بخشد و انتباه حالتى است که نفس را از دل در آخر درجات نفس لوّامه حاصل شود، تا از خواب غفلت امّارگى و لوّامگى بیدار شود و بر مخازى مجارى امور، نفس در تبعیّت هوا تنبّهى و اطّلاعى و اقلامى حاصل شود و بر نباهت مکانت و شرف منزلت که نفس را در تبعیّت روح و عقل و شرع است واقف گردد و این حالت را که انتباه است، اهل طریق اوّل مقامات شمردهاند، به نسبت با آنان که در آن ایست کنند.
و اگر دیگر باره غفلت فرو نگیرد یقظت باشد و یقظت بیدارى نفس است با دل که دیگر غافل نشود و چون به این یقظت تحقّق یابد و بر مخازى «2» و مساوى «3» نفس مطّلع گردد و عزم جزم بر ترک اتباع هوا و نیّت اتّباع و طلب حق کند، نورى از رغبت یا رهبت یا محبّت چنان که ذکر رفت، از حق در دل او افتد، موجب انابت گردد که عبارت است از: رجوع بنده از مخالفات و معاصى به باطن و دل به سوى حقتعالى و باز آمدن دل از خود و غیر خود و هر چه ما سوى اللّه گویند و چون بنده به باطن رجوع کند به حق از غیر حق، علامت صحّت انابت او توبه باشد.
و توبه عبارت است از رجوع بنده به ظاهر، از مخالفات و ترک معاصى و مناهى و منکرات فى حاضر الحالات و ندامت بر تقصیر على ما فرّط و فاتَ «4» و علامت صحت توبه و ندامت، حزن است و اندوه بر ضیاع «5» انفاس و اوقات و تقویت فریض «6» طاعات وقت استطاعات در مخالفات.
و حزن حالتى است که چون بر سالک غالب شود و قایم گردد او را غیر حق و اشتغال به غیر فانى گرداند و نتیجه آن اشفاق «7» است.
و خوف حالتى است که بر اثر فوت کلّى غلبه کند، چون حزن بر فوت وقت ماضى است در مخالفت و خوف بر فوت وقت مستقبل و چون خوف بر فوات اوقات مستقبل است، منتج استیحاش «8» است از اغیار و ماسوى اللّه.
و استیحاش وحشت و ملالت یافتن است از اغیار و ما سوى اللّه و از مشغولى به غیر حق و آن منتج احوال بسیار است، هم چون زهد که عبارت است از عدم رغبت فیما سوى اللّه و فرار که گریختن است از غیر حق و ذهاب که استمرار فرار است و انزعاج که موجب فرار است و ذهاب و ماشا کل ذلک من الاحوال و چون وحشت باید از خلق و به حق گریزد طلب خلوت کند و خلوت موجب فکر است در سبب حصول وصول و موجبات آن و فکر منتج ذکر است و ذکر موجب حضور به مذکور و دوام ذکر موجب حضور و دوام حضور موجب دوام مراقبت و چون دایم الحضور و المراقبه شود، حقیقت حیا از حق در مخالفت و معصیت به نفس قائم شود و حیاى حقیقى چون به نفس قائم گردد به حقیقت ادب مع اللّه تحقق یابد و ادب موجب رعایت حدود شرعى است و مخالفت بر اوامر مرعى و انتها از جمله معاصى اصلى و فرعى.
و مراعات حدود منتج قرب است و غایت قرب منتج وصال و وصال منتج انس و انس را نتیجه اذلال «9» است و اذلال منتج سؤال و سؤال درویش از جواد قادر موجب اجابت و اسعاف «10» قال اللّه تعالى:
[ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ] «11».
مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم.
فیض کاشانى آن سالک مسلک عشق مىگوید:
هیچیم ما به خویش و نمودار ما تویى |
ما صورتیم و معنى هشیار ما تویى |
|
داعى تو و مجیب تویى در سؤال ما |
گر دل شود غمین زتو غمخوار ما تویى |
|
هر کس به سوى سبزه و گلشن رود به سیر |
ما را تو سیر سبزه و گلزار ما تویى |
|
بازاریان به سود و زیان متاع در |
سود و زیان ما تو و بازار ما تویى |
|
عرض کمال بهر خریدار مىکنند |
ما عرض نقص کرده خریدار ما تویى |
|
بنشسته در دکان زپى کسب و کار خلق |
دکان ما تو کسب تو و کار ما تویى |
|
قومى به میکده زپى باده مىروند |
ما را محبتت مى و خمّار ما تویى |
|
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- توفیق دهد تو را خداوند بهترین توفیق اهل توجه را و آگاه کند تو را بر سرّ هدایتش.
(2)- مخازى: بلاها.
(3)- مساوى: عیوب و نقایص.
(4)- ما فرّط وفات: آنچه زیاده روى کرده است.
(5)- ضیاع: هلاک شدن.
(6)- فریض: واجب.
(7)- اشفاق: بیم و ترس.
(8)- استیحاش: احساس و نفرت کردن. (9)- اذلال: خوارى.
(10)- نفحة الروح: 137. اسعاف: روا کردن حاجت.
(11)- غافر (40): 60.